- لمس شدن
- بی حس شدن، سست و بی حال شدن
معنی لمس شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- لمس شدن
- بی حس و حرکت شدن فالج گشتن
- لمس شدن ((~. شُ دَ))
- بی حس و حرکت شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بر ماسیده بساونده
ننر شدن
Touched
tocado
berührt
dotknięty
тронутый
доторкнутий
aangeraakt
touché
toccato
छुआ हुआ
tersentuh
dokunmuş
kuguswa
ถูกสัมผัส
স্পর্শিত
چھوا ہوا
مسرورٌ
مبتلی گشتن، بی حس شدن
بساویدن
آمدن و رفتن، مراوده داشتن
بشکسته شدن
خجل و شرمسار گشتن
بستن شیر یا خون مانند پنیر و نشاسته پخته و آب پخته کله و پاچه چون سرد شود
بندیدن زندانی شدن
مرطوب شدن ترشدن